اولین...

ساخت وبلاگ

من معمولا با ماشینم میرم سرکار اما امروز پیاده رفتم. تو پارک سر کوچه چند تا پسر و دختر در حال فحش دادن بهم بودن.بچه هایی که نهایت ده سال سن داشتن. فحش ها همه چیز دار بود. الان نمیخوام راجع به تفاوت نسل ها و ... بگم. من یاد بچگیم افتادم. وقتی همسنشون بودم چقدر  لطییف بود احساساتم نسبت به جنس مخالف. کلاس پنجم ابتدایی بودم اولین بار سر امتحان نهایی با دخترا امتحان میدادیم. امتحان اخر بود یه دختر که تازه مادرش فوت کرده بود و از اول امتحانا حواسم متوجهش بود  اول امتحان بالای پنجره داشتم اومدنش و نگاه میکردم که حالش بهم خرد بردنش سمت ابخوری ابی به صورتش بزنن یکم حالش جا بیاد. ناخوداگاه یه قطره اشک از چشمام اومد...اولین بار بود که یه جورایی حس دوست داشتن و مهم بودن کسی برام و تجربه میکردم...چقدر شیرین بود هنوز مزش زیر زبونمه

+ نوشته شده در دوشنبه دهم دی ۱۳۹۷ساعت 11:52 توسط free man |

شرمنده دوستان...
ما را در سایت شرمنده دوستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orbzal بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 20:05